باران از تنهایی در اومد... هورااااااااا
سلام بالاخره مامان جون باران خانم از سفر برگشت و خیال باران خانمی راحت شد و باران یه شبانه روز پیش مامان جون و باباجون موند و خودشو لوس کرد مامان جون و بابا جون هم که حسابی شرمنده کردن و کلی چیزای خوب خوب واسه همه ما از ایروان سوغاتی اوردن دستشون درد نکنه.. خلاصه دوباره روزا باران خانم پیش مامان جونش میمونه تا مامان بره سر کار و بعد بیاد دنبالش.... پرنسس خیلی شیطون شده و هر روز باید بره بیرون و گردش کنه اگه ما یادمون بره یا کار داشته باشیم خودش کفشاشو میاره و بهمون میفهمونه که وقت رفتنه.... ...
نویسنده :
مامان باران
14:11